درک عظمت اهل بیت (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
زمانى که اهل بیت (ع ) را با آن وضع ناراحت کننده و بدون پوشش ‍ مناسب ، سوار شتران برهنه وارد شام نمودند و مردم به آنها مى نگریستند و برخى آنان را مورد اذیت و آزار قرار مى دادند، یکى از شیعیان از دیدن این منظره بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت خود را به امام سجاد (ع ) برساند، ولى موفق نشد. خود را خدمت حضرت زینب (س ) رسانید و عرض کرد: اى پاره تن زهرا! شما از کسانى هستید که جهان به خاطر و وجود شما آفریده شده ، متحیرم که چرا شما را به این صورت مى بینم .
حضرت زینب (س ) با دست مبارک اشاره به آسمان نمود و فرمود: آن جا را بنگر تا عظمت ما را درک نمایى . آن شخص نگاه مى کند، ناگاه لشکریان زیادى را میان زمین و آسمان مشاهده مى نماید که از کثرت به شماره نمى آید و همچنین مشاهده مى کند که جلو اهل بیت (ع ) کسى ندا مى دهد که چشمهاى خود را از اهل بیتى که ملایکه به آنها نامحرم هستند، بپوشانید.(200)
نفرین زینب (س ) در حق بحر بن کعب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بحر بن کعب (یا ابجر) را آوردند ابراهیم رو به او گفت : راست بگو، در روز عاشورا چه کردى ؟ واى بر تو باد! ابجر گفت : کارى انجام نداده ام ، فقط روسرى زینب را از سرش گرفتم و گواشواره ها را از گوشش کندم ، به حدى که گوشهایش را پاره نمود...
ابراهیم در حالى که گریه مى کرد گفت : واى بر تو! آیا چیزى به تو نگفت .
ابجر گفت : چرا، او به من گفت : خداوند دستها و پاهاى تو را بشکند و با آتش دنیا قبل از آخرت تو را بسوزاند! ابراهیم رو به او کرد و گفت : اى واى بر تو! آیا از خدا و رسول خدا (ص ) خجالت نکشیدى و رعایت حال جد او را ننمودى ؟ آیا هرگز دلت به حال او نسوخت و به حال او رقت و راءفت نیاوردى ؟
ابراهیم گفت : دستهایت را جلو بیار. او دسته را جلو آورد. در همان لحظه دستور داد آنها را قطع کنند. سپس ابراهیم پاهاى او را نیز قلم نمود و چشمان او را بیرون آورد و با انواع عذاب و شکنجه ها به درک واصل ساخت .

سکوت محض در هنگام خواندن خطبه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در دروازه کوفه در آن ازدحام و شلوغى که صدا به کسى نمى رسد، زینب (س ) مى خواست حق را ظاهر کند و خطبه اى انشاد فرماید. هیچ کس گوش نمى کرد. سر و صداى لشکر و هیاهوى تماشاچیان و هلهله ایشان نمى گذاشت صدا به کسى برسد که ناگاه به قوه ولایت اشاره فرمود: ((اشارت الى الناس ان اسکتوا فارتدت الاصوات و سکنت الاجراس )) ساکت شوید! همه صداها گرفته شد، بلکه به همان اشاره زنگهاى گردن اسبها و قاطرها و شترها ایستاد و در یک سکوت محض خطبه غرایش را انشاد فرمود و حق را ظاهر ساخت (201)

متوسل شوید، ماءیوس نمى شوید

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هرکه را حاجتى باشد، دنیویه و اخرویه ، هر گاه متوسل به خانه آن مظلومه شود، ماءیوس نخواهد شد؛ چرا که انجام مقاصد از قبیل رحمات اند و اعطاى هر مطلبى ، رحمتى است خاص . و چون آن مکرمه ، عالم به رحمات ، و قادر بر اعطاى هر گونه موهبات مى باشد، چگونه ممکن است کسى در خانه او روى برد و ماءیوس ‍ گردد؟ با آن جود و کرم که جبلى خانواده محمدى بوده ؟! با اینکه هر یک از صدماتى را که متحمل شد، مکافاتى دنیویه و مثوباتى اخرویه دارد، که محتاج به تفصیل مى باشد و آن منافى با غرض ‍ است . ولى اجمالا این مکرمه در این عالم از علایق خود دور مانده زیرا کسانى را که از علاقه خود در این عالم دور افتاده اند هر گاه به او متوسل شوند - احتراما لها- به علایق خود رسند.(202)

اولین سفر به شام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حاج سید حسن ابطحى گوید: در سفرى که به شام رفتم ، با ماشین شخصى با خانواده ام همسفر بودیم . حدود دویست کیلومتر که به شام مانده بود، عیبى در موتور ماشین پیدا شد که به هیچ وجه روشن نمى شد. در این بین ، آقا مهدى در بیابان با ماشین بنزش پیدا شد و با کمال محبت ماشین ما را بکسل کرد و به شهر شام آورد، ولى از این موضوع خیلى ناراحت بودم و به حضرت زینب (س ) عرض کردم ! چرا ما با این وضع در سفر اول وارد شام شدیم ؟! شب در عالم رؤ یا خدمت حضرت زینب (س ) رسیدم ، حضرت در جواب من فرمودند: آیا نمى خواهى شباهتى به ما داشته باشى ؟ مگر نمى دانى ما در سفر اولى که به شام آمدیم ، اسیر بودیم و چه سختى ها کشیدیم ؟ تو هم چون از ما هستى (و سید هستى ) باید در اولین سفرى که به شام وارد مى شوى اسیروار وارد شوى .(203)

توسل به زینب کبرى (س )